قلم فارس

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

سیگار، رفیق پر کلک مدرسه تا خانه

مدیر وبگاه | پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۰۵

 

به گزارش انجمن خبرنگاران جوان شهرستان سروستان، روی یکی از صندلی‌های پارک نزدیک دبیرستان «...» نشستم، مدرسه تعطیل شده بود، حدود 15 دقیقه گذشت و چند دانش‌آموزی که قبلاً دیده بودم‌شان آمدند داخل پارک و روی سکویی نشستند، با هم بلندبلند حرف می‌زدند، می‌روم کنارشان می‌نشینم و عمداً با صدای بلند برنامه‌ای را اجرای می‌کنم تا نظر آن‌ها را به خودم جلب کنم، همین طور مشغول کار با تبلت بودم که یکی از آن‌ها رو کرد به من و شروع به صحبت کرد، چند جمله‌ای که درباره تبلت با هم صحبت کردیم، من از سن و سال و مقطع تحصیلی‌شان پرسیدم، پسری که سیگار می‌کشید کلاس سوم دبیرستان بود، از وضع ظاهری‌اش مشخص بود که از نظر مالی، خانواده‌ای مرفه دارد، کم‌کم وارد بحث‌ می‌شوم:

روزی چند نخ می‌کشید؟ چقدر پول می‌دهید؟

اولش هر ۲-۱ روز یک نخ، آن هم به صورت تفننی شروع شد و حالا روزی ۴-۳ نخ می‌کشم، سیگاری که من می‌کشم سیگار نسبتاً گرانی است و حدوداً روزی ۳-۲ هزار تومان پول سیگار می‌دهم.

روزی ۳-۲ هزار تومان پول زیادی نیست؟ این طور که در ماه حدوداً ۱۰۰ هزار تومان پول سیگار می‌دهید!

با سیگار کشیدن احساس خوبی پیدا می‌کنم، ضمن این که دیگر نمی‌توانم نکشم!

چه شد که سیگاری شدی؟ خانواده‌ات می‌دانند؟

اولین بار با چند تا از دوستانم رفتیم و یک نخ سیگار خریدیم، اولش بلد نبودیم و همان یک نخ را هم ۳ نفری کشیدیم ولی همین طور الکی‌الکی جدی شد. آن موقع من اول دبیرستان بودم و می‌خواستم ادای بازیگر فیلم مورد علاقه‌ام را دربیاورم. پدرم در عسلویه کار می‌کند و بیشتر اوقات پیش ما نیست، مادرم هم پزشک است. من در بیشتر زمان‌های زندگی‌ام آن‌ها را نمی‌بینم، چه برسد به این که بخواهند از ریز کارهایم خبر داشته باشند.

مسئولان مدرسه خبر دارند؟ برخوردی نمی‌کنند؟

بعضی از بچه‌ها به آن‌ها گفته‌اند ولی مسئولان مدرسه می‌خواهند چکار کنند؟ من داخل مدرسه که سیگار نمی‌کشم، می‌آیم بیرون می‌کشم، راستش را بخواهی چند باری یواشکی در دستشویی‌ها سیگار کشیدم، آن هم برای کل‌کل با چند تا از دوستانم بود ولی هیچ‌کسی خبردار نشد، آن قدر مسائل از این مهم‌تر در مدرسه اتفاق می‌افتد که در برابر سیگار کشیدن من و امثال من هیچ است.

 

بزرگ‌ترها می‌کشند، من هم هوس کردم

نه در قامت یک خبرنگار بلکه به عنوان یک دانشجو که در حال انجام پروژه‌ای است به نزدیکی مدرسه دیگری رفتم، از چند نفری پرسیدم تا یکی از دوستان سیگاری‌شان را به من معرفی کردند.

جثه لاغرش سنش را از آنچه که هست کمتر نشان می‌دهد، 17 سال بیشتر ندارد و از کلاس سوم راهنمایی سیگار می‌کشد، به گفته خودش وضعیت درسی‌اش خوب است و در خانواده‌ای با وضیعت مالی متوسط زندگی می‌کند. می‌گفت فقط دور و بر سیگار و قلیان می‌چرخد. روزی ۳-۲ نخ سیگار و حداقل ۲ دست قلیان می‌کشد. می‌گوید در هفته ۲۰-۱۵ هزار‌ تومان پول سیگار و قلیان می‌دهد. وقتی پرسیدم چرا سیگار می‌کشی، گفت: «آن اوایل که کوچک‌تر بودم دست بزرگ‌تر‌هایم می‌دیدم و خیلی دوست داشتم خودم هم تجربه کنم، اولش با دوستان برای خوش‌گذرانی می‌کشیدیم ولی الان دیگر عادت کردم و اگر حتی یک روز نکشم سر درد می‌گیرم و تمام روز را کلافه هستم.» می‌گوید: «در کلاس ۲۰ نفری ما ۶-۵ نفری سیگار می‌کشند.» می‌گوید: «بین همکلاسی‌هایم افرادی هستند که حتی قرص ترامادول یا موادی به نام معجون مصرف می‌کنند.» درباره نحوه مصرف این مواد مخدر می‌پرسم و این که دوستانش چه‌ موقعی این مواد را مصرف می‌کنند؟ آیا در مدرسه هم استفاده می‌کنند؟ او پاسخ می‌دهد:«بیرون مدرسه می‌خرند و می‌آیند در مدرسه مصرف می‌کنند، قبل کلاس می‌خورند وقتی هم که می‌آیند داخل کلاس، تمام زنگ حال‌شان بد است. سیگار را داخل مدرسه نمی‌کشند ولی زنگ‌های تفریح یا بعد از زنگ آخر می‌آیند بیرون مدرسه و سیگار می‌کشند.» می‌پرسم مگر مسئولان مدرسه با این افراد برخورد نمی‌کنند؟ می‌خندد و می‌گوید:«آن‌ها که از داخل دفتر تکان هم نمی‌خورند، البته سال‌های پیش چند بار فهمیدند ولی امسال بچه‌ها زرنگ‌تر شدند!»

 

فشارهای عصبی سیگاری‌ام کرد

زنگ آخر به صدا در می‌آید، هنوز از مدرسه خارج نشده بود که سیگارش را آتش زد، کمی که از اطراف مدرسه فاصله گرفت به سمتش رفتم، اولش صحبت نمی‌کرد ولی اطمینانش را به دست آوردم و بحث‌مان شروع شد. پیش‌دانشگاهی بود و ۲ سال بود که سیگار و در کنارش قلیان هم می‌کشید. می‌پرسم خانواده‌ات تا حالا نشده از سیگار کشیدنت با خبر شوند؟ با خنده می‌گوید: «چرا فهمیدند و گفتند دیگر نکش، همین! البته دفعه دوم که فهمیدند گفتند اگر یک بار دیگر بکشی به خانه راهت نمی‌دهیم ولی باز هم فهمیدند و باز هم راهم دادند، الان بعد از کشیدن سیگار یا قلیان یک نوشابه می‌خورم یا آدامس می‌جوم تا بوی بد سیگار از دهانم برود، کمی هم عطر می‌زنم تا بوی لباس‌ها عوض شود، این طوری کسی شک نمی‌کند.» می‌پرسم اصلا چرا سیگار می‌کشی؟ می‌گوید: «به خاطر این که شاید حتی کمی از فشارهای عصبی‌ام کم کند. دایی، مادربزرگ و پدربزرگم را در یک تصادف از دست دادم، همین قضیه باعث شد من به سمت سیگار بیایم و سیگاری شدن من از همان موقع شروع شد.»

 

من نفروشم، یکی دیگر می‌فروشد!

به سراغ صاحب مغازه‌ای می‌روم که در نزدیکی یکی از مدارس به فروش سیگار به نوجوانان و دانش‌آموزان اقدام می‌کند، از مغازه دار می‌پرسم: از این مدرسه نزدیک شما معمولا در طول روز چند دانش‌آموز برای تهیه سیگار به اینجا می‌آیند؟ پاسخ می‌دهد:«از این 2 مدرسه‌ای که در نزدیکی اینجا هستند روزی حدود۵۰ نفر برای سیگار می‌آیند و همین حدود افراد هم برای خرید ناس» با تعجب می‌گویم: ناس؟! مگر مغازه‌ها هم ناس می‌فروشند؟! مقداری کلماتش را می‌خورد و بعد بریده بریده می‌گوید: «من که ندارم ولی آره! خیلی از مغازه‌ها هستند که دارند!» می‌پرسم مگر تمام دانش‌آموزان زیر 18 سال نیستند و مگر فروش سیگار و مواد دخانی به افراد زیر 18 سال ممنوع نیست؟ می‌گوید: «چرا جرم است، ولی اگر من نفروشم می‌روند از مغازه دیگری می‌خرند، پس چرا من نفروشم؟! همین دیروز فردی که خیلی کم سن و سال بود آمد و از من سیگار خواست، ولی من به او نفروختم، چند دقیقه بعد آمد جلوی مغازه‌ام و با حالتی که مسخره‌ام می‌کرد گفت: «فکر کردی همه علاف تو هستن؟! رفتم از مغازه سر کوچه خریدم.» اگر قانون است باید برای همه باشد، نه این‌که آن کسی که مطیع قانون نیست سود کند و من که قانون‌مند هستم نه!»

به قول فامیل دور من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم و همان‌طور که تابلوی «به افراد زیر 18 سال سیگار نمی‌فروشیم» را با چشم دنبال می‌کردم از مغازه بیرون آمدم...
  • مدیر وبگاه

نظرات  (۴)

مذمت خوی کاخ نشینی و اشرافی‌گری یکی از این تهدیدات بوده است که سخنان امام پر است از هشدار نسبت به آن...
حال که برخی اتفاقت و رفتارهای وابستگان دولتی خبرساز شده است، لازم است یکبار دیگر گوشه‌ای از آن سخنان بازخوانی شود تا یادمان نرود بلای اشرافیت و کاخ‌نشینی چه تهدیداتی را متوجه این ملت و کشور می‌کند...
..........
دوستان عزیز میتونین اولین بخش از ۴ قسمت امام و اشرافی گری رو در وبلاگ <<اشکنان اصول>> پیگیری کنین
ممنون خیلی وبلاگ خوبی دارید ممنون
من هر روز به وبلاگ شما سر میزنم
بعضی از مطالب که می خونم واقعا برام اموزدن
پاسخ:
سلام
ممنون از اینکه به وبلاگ خودتون سر میزنید

سلام دوست عزیز.با افتخار در اشکنان اصول لینک شدید.

وبلاگ فوق العاده ای دارید بهتون تبریک میگم

پاسخ:
سلام
ممنون

حاکمیت اعتدال:
این دولت، هوچی گری های اصلاحات، با لباس آزاد اندیشی و دیکتاتوری کارگزاران با لباس علم گرایی را یک جا، تن پوش خود کرده و زیر ردای اعتدال و تدبیر پنهان کرده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی